DelaliBro

Ali Del

DelaliBro

Ali Del

شعر حضور

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ

 

رنگارنگی دنیا گونه

یا آفتاب پرستی

چاق تر میشی روز به روز 

بپرسم شغله شریف 

میکنی چاق کارارو

اخه میخوره به چه دردت

پول بعده مرگت 

سخت میشه حملت

بازی تو نمایش

از لاله خون 

علاجه دردا پول نی به این سو قسم

نداره فایده حسرت یا حسد

ستاره نداری حالا میکنی رصد

آرزو میکنی کاش داشتی بال 

تا این راه 

با این بار 

وسواس

 داری با این

 وسوسه

تا برسی به حق

باید پارو بزنی

اسکناس سهمه تو نیس

باش دست به یقه 

حالا وقته نبشه قبره

نقشه منه حاکمه خیابون

بغضه کلانه شب

وسعه نداره مرد

عذره تهمتا به حرومزاده ها

ارزشارو سنجیدن با لباس یا خریدن ارزش با لباس

ارتش ماله ماس چون دیناره بیت المال 

زیره دسته ماست بره بالا دسته راست

سه تا انگشت باز 

انگشترا راز دارن زیره پوستشون

 

همخوان

تو رخ نشون بده

من سربازت میشم

از امروز بگو

نه فردا نه دیشب 

یه کلمه بسمه

امیده تو حبسمه 

تو رخ نشون بده

من تسلیمم بی فلسفه

 

ورس ۲

وقتی تجزیه طلبی

میشی اغذیه قدرا

حرفه من عمل میخواد

حواسا پرته

گلایه نکن از 

فرط گستره ی قلما رو خاک 

تو دنیایی که 

عوضی نمیدونه همه چی داره عوض

عوض میشه حتی رنگه آسمون با چرخش

عقربه ی ساعت

روغنیه صورتا با رنگه چرب

پوست کلفتا نذری میدن

تنو بدنه تو 

بله قلمه تو

 داره سنگینی براشون

میترسن از دستایی که یه قلاب میسازن

چون قلابی ان از بیخ

 گلابی نگی بهشون کفر میشه نعمت

نه مته رو ساقه هام حس نمیشه

این وهمه که تو میترسی من ندارم واهمه

قالب میکنم تهی قالبتون قلبتون که شده از فلز

به عشق

مشت

زدین 

غیرت

یه حقیقت بود که مالیدینش به آلت

حالا آلت دست میشین بدونه نبض

به دورن از دور معلومه که ندیدن نور 

بلعیدن خونه مظلوم

بلدن ببافم برا تنشون از دروغ

تنش ها از دروغ آغاز میشه

برا من بهونه ی اعتراض

به جوخه ی نا عدالتی

علم میکنم من یه جوخه برای جنگ

با استعماره حقیقت 

تو حبس پوسیدن آزاد مردا

بعده مرگشون آزاد راها

حالا برو جلو دل آورانه

باش کمک حاله خودت 

به حاله خودت گریه کن

شاید گریه کنی و این دفعه آب 

آبی بشه از سرخیه خون

 

 

همخوان

تو رخ نشون بده

من سربازت میشم

از امروز بگو

نه فردا نه دیشب 

یه کلمه بسمه

امیده تو حبسمه 

تو رخ نشون بده

من تسلیمم بی فلسفه

 

تو خیلی وقته نشون دادی رخ 

ولی من 

بینایی ام بیمار بود

دادمش به تیمار

از بـنـد ْ بنـدِ وجودم غم 

رخت بست رفت از بنیان

میبینی میریم از دنیا /

چه راحت /

تا که تو باشی /

ندارم غمه فراق من /

میشه داد نظمی جدید /

به دور از اختلاف و کنترل به دست حاکما/

جاییکه نشه ادما خام بشن

با حرفه خوش طعم واسه ذائقه شون /

نکنن خالی شونه /

بشن پشیمون /

  • Ali Amini

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی